امنیتامنیت ملیجمهوری اسلامی ایرانسیاستمسائل اجتماعییادداشت راهبردی

انتخابات؛ گسترش وفاداری سیاسی و بازسازی گسست‌های نظام سیاسی و جامعه

یکی از دهش‏‌های نهاد انتخابات که در پیش‏برد خواسته‏‌های امنیت ملی بسیار موثر است، امکانی است که این نهاد برای گسترش وفاداری سیاسی و بازسازی گسست‏ میان حکومت و جامعه فراهم می‏‌کند. درصورتی که نهاد انتخابات از ضرورت‏‌ها و ویژگی‏‌های بایسته برخوردار باشد به فرایند اجماع‏‌سازی گفتمان امنیتی نخبگان سیاسی و گفتمان‏های اجتماعی  دامن می‏‌زند و با ایجاد تعاملی دیالکتیک‏‌وار که از بطن فرایند رقابتی برمی‌‏خیزد هم‏گامی نخبگان و احزاب سیاسی با مردم انتخاب‏‌کننده را می‌‏آفریند.

در ورای این روند دیالکتیکی، میکرو فیزیک قدرت که سرچشمه خود را از هم‌‏پیوندی قدرت اتمیزه شده افراد اجتماع می‏‌گیرد به نوعی کنش‏گری مثبت با نظام سیاسی دست می‏‌یابد که حاصل آن حفظ اجماع پیشین و یا ترمیم گسست‏ سیاسی میان نظام سیاسی و جامعه مدنی است. از همین‌‏روست که ساختارهای ذهنی اجتماع، به عنوان انعکاس ذهنی و عینی میکروفیزیک قدرت واجد اهمیت درخور خویش گردیده و به مولفه‌‏ای تأثیرگذار برای امنیت ملی تبدیل می‌‏شود.

برای افراد جامعه انتخابات مظهر تحقق خواست‌هاست. فرد از طریق فرایند انتخاباتی نوعی امکان سیاسی برای مقابله با تهدیدهای متوجه خود می‌یابد. انتخابات این امکان را به فرد می‌دهد تا به گزینش نخبگان و سیاستمداران بایسته اقدام کرده و تصمیم‌سازانی را برای صدارت بر امور برگزیند که برنامه‌ها و سیاست‌هایشان در جهت رفع تهدیدهای متوجه آنها باشد. توجه به این مولفه‌‏ها می‏تواند سرلوحه کنش‏‌های رفتاری نامزدها و گروه‌‏های سیاسی رقیب در انتخابات بوده و حتی فراتر از آن محتوای راهبرد‏های امنیت ملی آن‏ها را به‏‌منظور هم‏‌پیوندی هرچه بیشتر این راهبرد‏ها با با واقعیت‌های اجتماعی شکل دهد. فاصله رویکردها و راهبرد‏های حاکمان با عینیت‏‌های اجتماعی، کارآیی آنها را کاهش داده و حتی  به گونه‌ای تراژیک آن‏ها را به منبعی تهدیدزا تبدیل می‌کند.

اگرچه انتخابات اخیر ریاست جمهوری و شوراهای شهری در جمهوری اسلامی ایران در سطوح مختلف خود به لحاظ دوری و نزدیکی به این تلقی از سازوکار انتخاباتی دربردارنده جلوه‏‌های ناهمگونی بود اما رویکردهای نامزدهای رقیب به مقوله میکروفیزیک قدرت، از حساسیت آنها نسبت به تقارن گفتمانی‏شان با مفهوم شهروندی ادغامی ( فراگیر بودن سازوکار انتخاباتی برپایه حقوق شهروندی، به‏‌گونه‏ای که دربرگیرنده تمامی شهروندان فارغ از قوم و مذهب و طبقه باشد) حکایت داشت.

امری که علاوه بر آثار همگانی‌‏اش به‏‌ویژه در ارتباط با حقوق منطبق بر قانون اساسی اقلیت‏‌های مذهبی پذیرفته شده در این قانون –  باتوجه به تفسیرهایی که در ارتباط با حق نامزدی آنها در برخی حوزه‏‌ها وجود داشت – اهمیت داشت. از منظر امنیت ملی این اهمیت از آن‏روست که روند انتخابات امکان و انگیزه لازم را برای گروه‌های حاشیه‌ای و اقلیت‌ها جهت سازمان‌یابی و مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی فراهم می‌کند و حس رضایت در این گروه‌ها را به واسطه امکان فعالیت آزادانه ، مشارکت سیاسی و احتمالا دستیابی به مناصب سیاسی، برمی‌انگیزد.

جذب این گروه‌ها در فرایند مشارکت سیاسی، احساس طردشدگی و انزوای اجتماعی آنها را از میان برده و تهدیدهای بالقوه‌ای که باوجود احساس طرد و انزوا می‌تواند از سوی آنها وجود داشته باشد را خنثی می‌کند. این روند نتایج خود را به صورت مشروعیت نظام سیاسی در نزد گروه‌های اجتماعی گوناگون و تقویت انسجام اجتماعی و امنیت ملی آشکار می‌سازد.

از چشم‏‌انداز انتخابات اخیر این امر به‏‌ویژه درخصوص نامزدهای منتسب به جناح اصول‏گرا، به عنوان جناحی که نوعی تلقی از آنها درباره دوپاره ساختن جامعه برپایه شاخص‌‏های مورد نظر آنها وجود دارد، جالب توجه بود و نسبت گرفتن این نگرش‏ دوگانه‏‌انگارانه به آنها را با پرسش روبرو می‏کرد. تأکید نامزدهای  این جناح بر حقوق شهروندی تمامی شهروندان ایرانی بر پایه شماره ملی، آن‏هم در شرایطی که برخی مباحثات درخصوص حق نامزدی اقلیت‏های دارای جایگاه در قانون اساسی در سراسر کشور درجریان بود و همچنین دیدار غیرمتعارف با هنرمندان دگررفتار از جمله نمودهای آشکار این حساسیت بود.

بدون آنکه بخواهیم منکر نگرانی‏های موجود نسبت به پیامدهای نشست‏‌های غیرمتعارف برای مولفه‏‌های ارزشی  اصول‏گرایان – که گرانیگاه هویت‏‌بخش‏شان را شکل‏ می‏دهد، تأمین‏‌کننده خاستگاه اجتماعی آنهاست و ریشه‏‌داری این جریان در اعماق تاریخ ایران پس از اسلام را معنا می‏بخشد –  باشیم؛ اما نباید از پیامدهای مثبت این‏گونه رویدادها نیز غافل بود. رویداهایی که در بطن خود در بردارنده دیالوگ اجتماعی میان دیدگاه‏ها و تشخص‏‌های اجتماعی و سیاسی متفاوت است و حاصل آن شناخت و مفاهمه بیش از پیش و بالندگی سرمایه‏ اجتماعی است.

«رابرت ستلزر» در مقدمه‏ کتاب «کسوف خداوند» اثر «مارتین بوبر» فیلسوف اتریشی در تشریح آراء وی چنین می‏‌نویسد: «هیچ چیز، هیچ نوع از برداشت‏ها، گزارش، یا شناخت به هیچ وجه نمی‏‌تواند جایگزین مواجهه با شخصیت دیگر به‏ طور مستقیم و بی‏‌واسطه شود. تجارب، رخ‏دادها و مناسبات را می‌‏توان تعریف و تحلیل کرد، اما تعریف هراندازه واقعی و تحلیل هراندازه دقیق باشد، نمی‏‌تواند به عنوان جانشین گفت ‏و گو، بین دو شخصیت در تقابل با یکدیگر عمل کند… توئی که من با آن مواجه می‏شود یک شیء مدرک به حواس صرف نیست بلکه مسندالیهی است که من را به اعتبار خود در شناختن و مخاطب ساختن آن تأیید می‏نماید. تو نیز به نوبه خود توسط من مشخص می‏شود و مخاطب قرار می‏گیرد بطوری که من و تو که یکدیگر را مستقیما مخاطب قرار می‏دهند با پیوندی متقارن به یکدیگر می‏پیوندند که در عین حفظ فردیت‎شان آنها را با رابطه زنده‏‌ای با یکدیگر مربوط می‏‌سازد. برعکس در وضعیت من و آن، من دیگری را می‌‏بیند یا از او بهره می‌‏برد ( چنانکه بوبر می‏گوید این آن هم می‏تواند شیء باشد و هم شخص).  

به‌‏واسطه اینکه هیچ شخصی مستقل از رابطه‌‏اش وجود ندارد، من در دو حالت اولیه واجد حیثیت متفاوت می‏‌شود؛ در رابطه با من و آن، من براساس نظام معینی از اشیاء داوری می‌‏کند و می‌‏بیند در حالی‏که در رابطه من و تو، من بر اثر گوش سپردن و گفت‏ و ‏گو کردن، آماده کسب چیزی جدید و پاسخ دادن به نحوی بدیع … می‏‌شود»(۱). بنابراین اگر از زاویه‏‌ای خارج از معادلات رقابت انتخاباتی به این‏‌دست رویدادها بنگریم، می‏‌توانیم بر ماحصل پیوند متقارن آنها در قالب وضعیت من و تو اشاره کنیم.  این دست‏آورد کوچکی نیست چراکه شناخت متقابل نخبگان سیاسی و افراد جامعه را از وضعیت داوری طبق نظام معینی از اشیاء، خارج می‏کند و مخاطبان را به‏‌طور مستقیم در مواجهه با شخصیت یکدیگر قرار می‏دهد.

همان‏گونه که  ویل دورانت اشاره داشته است سیاست علم تشکیلات ایده‌‏آل اجتماع است و نه آنگونه که به اشتباه برداشت می‌‏شود راه و رسم دست‏یابی به قدرت و حفظ آن(۲). اگر از این منظر به سیاست نظری بیافکنیم، سازوکار انتخاباتی و فرایندهای هم‌‏پیوند با آن ابزاری خواهد بود برای نیل به مقصود سامان‏‌یابی مناسب اجتماع و این امر بدون مفاهمه میان نظام سیاسی و اجزای ساختار اجتماعی و بدون شناخت دوجانبه حاکمان و گروه‏های اجتماعی از خواست‏‌ها و تقاضاهای یکدیگر امکان‏پذیر نیست. در پرتو این دیالکتیک رشدیابنده است که احساس تعلق گروه‏های اجتماعی به نظام سیاسی تقویت می‏شود و نظام سیاسی نیز در جهت فراگیری هرچه بیشتر به بازسازی خود دست می‏زند. امری که  روند پایدار آن می‏‌تواند اقشار خاموش در مشارکت انتخاباتی را نیز دربرگرفته و به تثبیت پایه‌‏های امنیت ملی کمک کند. 

 

  1. کسوف خداوند؛ مطالعاتی در باب رابطه دین و فلسفه. مارتین بوبر. ترجمه عباس کاشف و ابوتراب سهراب تهران: ن‍ش‍ر و پ‍ژوه‍ش‌ ف‍رزان‌ روز‏‫‏‫، ۱۳۹۲. ص۷٫
  2. تاریخ فلسفه. ویل دورانت. ترجمه عباس زریاب خویی. انتشارات علمی و فرهنگی. تهران: ۱۳۳۵٫ ص۳٫

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا